درباره وبلاگ


اگر کسی مرا خواست ،بگویید رفته باران‌ها را تماشا کند . و اگر اصرار کرد ، بگویید برای دیدن طوفان‌ها رفته است . و اگر باز هم سماجت کرد ، بگویید رفته است تا دیگر باز نگردد
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان


آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 15
بازدید کل : 53346
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 15
بازدید کل : 53346
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1

دختری به نام تنهایی




زن در حال قدم زدن در جنگل بود که ناگهان پایش به چیزی برخورد کرد.

وقتی که دقیق نگاه کرد چراغ روغنی قدیمی ای را دید که خاک و خاشاک زیادی هم روش نشسته بود.

زن با دست به تمیز کردن چراغ مشغول شد و در اثر مالشی که بر چراغ داد طبیعتا یک غول بزرگ پدیدار

شد….!!!

زن پرسید : حالا می تونم سه آرزو بکنم ؟؟

غول جواب داد : نخیر ! زمانه عوض شده است و به علت مشکلات اقتصادی و رقابت های جهانی بیشتر از یک

آرزو اصلا صرف نداره

 

زن اومد که اعتراض کنه

که غول حرفش رو قطع کرد و گفت :همینه که هست……. حالا بگو آرزوت چیه؟

زن گفت : در این صورت من مایلم در خاور میانه صلح برقرار شود و از جیبش یک نقشه جهان را بیرون آورد و

گفت : نگاه کن. این نقشه را می بینی ؟ این کشورها را می بینی ؟ اینها ..این و این و این و این و این … و این

یکی و این. من می خواهم اینها به جنگ های داخلی شون و جنگهایی که با یکدیگر دارند خاتمه دهند و صلح کامل

در این منطقه برقرار شود و کشورهایه متجاوزگر و مهاجم نابود شون.

غول نگاهی به نقشه کرد و گفت : ما رو گرفتی ؟ این کشورها بیشتر از هزاران سال است که با هم در جنگند. من

که فکر نمی کنم هزار سال دیگه هم دست بردارند و بشه کاریش کرد. درسته که من در کارم مهارت دارم ولی

دیگه نه اینقدر ها . یه چیز دیگه بخواه. این محاله.

زن مقداری فکر کرد و سپس گفت: ببین…

من هرگز نتوانستم مرد ایده آل ام راملاقات کنم.

مردی که عاشق باشه و دلسوزانه برخورد کنه و با ملاحظه باشه.

مردی که بتونه غذا درست کنه!!! و در کارهای خانه مشارکت داشته باشه.

مردی که به من خیانت نکنه و معشوق خوبی باشه و همش روی کاناپه ولو نشه و فوتبال نگاه نکنه!!!!!

ساده تر بگم یه شریک ایده آل

غول مقداری فکر کرد و بعد گفت: بده من اون نقشه لعنتی رو یه نگاه دیگه بهش بندارم...




جمعه 1 / 4 / 1398برچسب:, :: 8:24 AM ::  نويسنده : parnian

کنکور پسرشناسی   گرچه پسرا دیگه نیازی به شناسایی ندارن!!!
 
چرا خدا مردها را آفرید؟
1. هدف خاصی نبود
2. گِل اضافه مونده بود
3. نسخه آزمایشی بود
4. اصلا کار خدا نبود

چرا خدا مردها را از روی زمین برنمی دارد؟
1.از نظر خدا مردها وجود خارجی ندارند
2.مگه ما روی زمین مرد هم داریم
3.وجود اینگونه از درندگان برای موازنه جمعیت روی زمین ضروری به نظر میرسد
4.حالا چه عجله ایه؟

اگه خدا مردها را نمی آفرید چی می آفرید؟
1.چیز خاصی نمی آفرید
2.پیراشکی
3.خروس دریایی
4.فضای خالی

اگر جمعیت مردها منقرض شود چه می شود؟
1.مگه قراره اتفاقی بیافته
2.خارشتر کویر لوت که آفت نداره
3.اکوسیستم به شرایط بدون انگل برمی گردد
4.یه هیولا کمتر دنیا قشنگتر

چه وقت مردها عاشق می شوند؟
1.چه وقت مردها عاشق نمی شوند!
2.هر وقت مامانشون بگه
3.چون یکدفعه می شوند خودشان هم نمی دانند که کی می شوند
4.یک روز از همین روزا !

مردها چه وقت عشق قبلی خود را فراموش می کنند؟
1.در همون وقتی که عشق جدید خود را کشف می کنند
2.جدید و قدیم نداره فقط بازیگر نقش زن عوض میشه .(قانون 4 نیوتن)
3.بستگی تام و تمام به میزان تستر.... دارد.
4.رابطه مستقیم با نظر مادر بزرگ کودک فهیم دارد.

مردها در مقوله ایجاد یک رابطه عشقی جدید در حکم چه چیزی هستند؟
1.فنر با ثابت بالا
2.پارچه استرچ
3.یک نوع ماده الاستیک با ساختار ناشناخته
4.کش تیرو کمان

مردها معمولا هر چند مدت یکبار عاشق می شوند؟
1.هر شب
2.هر وقت که خدا بخواد
3.هر وقت تستر..... بگه
4.سیکل خاصی ندارند

مردها وقتی تصمیم به ازدواج می گیرند چه کار می کنن؟
1.اون موقع نمی تونن کار خاصی بکنن!
2.تمام تلاششون رو می کنن که بتونن 1 کاری بکنن!
3.به مامانشون می گن که 1 کاری بکنه چون دیگه وقتشه که اونا رسما خیلی کارا بکنن!
4.می رن کلاس آمادگی جسمانی!!

وقتی مردها تصمیم می گیرن ازدواج کنن چی می گن؟
1.چیزی نمی گن چون وقت عمله
2.وقت نمی کنن چیزی بگن
3.اولش چیزی برا گفتن ندارن ولی بعد که خرشون از پل گذشت نطقشون باز میشه
4.در این برهه از تاریخ طبیعی هیچ کس نمی فهمه که اونا چی می گن

مردها چطور زن زندگی شون رو می گیرن؟
1.با دست
2.با تور
3.با چنگول
4.با زبون

معیار مردها برای انتخاب همسر چیه؟
1.هر که پیش آمد خوش آمد
2.به روش جستجوی ترتیبی در لیست سیاه
3.ده بیست سی چهل
4. به قول مادر بزرگ پسر، دختر مثل پارچه می مونه هر روز 1 مدل بهترش میاد، وامیستن بهترش بیاد.


به شدت حال کردم!!! 



جمعه 1 / 4 / 1390برچسب:, :: 8:53 AM ::  نويسنده : parnian






خدا میدونه این شیر نکبت تا حالا کجا بوده!

شیر ماده: زود باش اعتراف کن!



جمعه 1 / 4 / 1390برچسب:, :: 8:52 AM ::  نويسنده : parnian


































بله دیگه اینم آخرعاقبتمونه!!!









زندان آرانجوئز واقع در ۴۰ کیلومتری جنوب شهر مادرید تنها زندان جهان است که مختص به زن و شوهرهای خلافکار است.

عکس زندان مخصوص زوج های خلاف کار با امکانات
 
این زندان دارای ۳۶ سلول خانوادگی، یک مهدکودک و زمین بازی است تا پدر و مادرهای خلافکار بچه‌های خود را نیز در زندان در کنار خود داشته باشند.
ملت چه حالی میکنن به خدا!!!


جمعه 1 / 4 / 1390برچسب:, :: 8:49 AM ::  نويسنده : parnian


حتی اگه تجهیزاتشونو ازشان بگیرن



حتی اگه تفتیش بدنیشون کنن




تک تک لباساشونو ببرسی کنن



و اونا رو مقابل برگه امتحان بی دفاع بذارن!!!



و باز هم میتوانند...!!!






جمعه 1 / 4 / 1390برچسب:تقلب در امتحان,تقلب,تقلب پسرا,تقلب سر جلسه, :: 8:47 AM ::  نويسنده : parnian

گنجشک با خدا قهر بود
روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .
فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به
فرشتگان این گونه می گفت:
می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و
یگانه قلبی هستم که
دردهایش را در خود نگاه میدارد
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.
فرشتگان چشم به لب هایش دوختند،
گنجشک هیچ نگفت و
خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست
 
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود
و سرپناه بی کسی ام.
تو همان را هم از من گرفتی.
این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی
؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟
و سنگینی بغضی راه کلامش بست
سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند.
خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را
واژگون کند. آن گاه تو
از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.!
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.
ناگاه چیزی
در درونش فرو ریخت , های های گریه هایش ملکوت
خدا را پر کرد
.




جمعه 1 / 4 / 1390برچسب:خدا,گنجشک,انچه خدا میفهمد,عشق خدا,سختی ها, :: 8:46 AM ::  نويسنده : parnian

آنگاه که غرور کسی را له میکنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری
آنگاه حتی گوشت را میبندی که صدای خورد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را میبینی و بنده را نادیده می انگاری،
میخواهم بدانم،
دستانت را سوی کدام آسمان دراز میکنی،
تا برای خوشبختی ات دعا کنی؟!




جمعه 1 / 4 / 1390برچسب:غرور,شکستن غرور,له کردن غرور, عاقبت دل شکستن, شکستن, :: 8:38 AM ::  نويسنده : parnian


خدمتکاری از خانم خانه ای که در آنجا کار میکرد تقاضای افزایش حقوق کرد.

 

 

 

 

خانم خانه که خیلی از این موضوع ناراحت بود، تصمیم گرفت با خدمتکار صحبت کند.

خانم خانه پرسید:

«ماریا، چرا می خوای حقوقت افزایش پیدا کنه؟»

ماریا جواب داد:

«خوب، می دونید خانم، سه دلیل برای اینکه حقوق من باید افزایش پیدا کنه وجود داره!!!»

«اولین دلیل اینه که من بهتر از شما اتو می کنم!»

خانم خانه پرسید:

« کی گفته که تو بهتر از من اتو می کنی؟»

ماریا جواب داد:

«همسرتون این طور می گه!»

خانم خانه گفت:

«اوه!!!»

ماریا ادامه داد:

«دلیل دوم اینه که من بهتر از شما آشپزی می کنم!!!»

خانم خانه با اندکی ناراحتی گفت:

«مزخرفه! کی گفته آشپزی تو بهتر از منه؟؟؟»

ماریا گفت:

«همسرتون این طور می گه!!!»

خانم خانه گفت:

«اوه!!!»

ماریا ادامه داد:

«دلیل سوم اینه که من برای آمیزش بهتر از شما هستم!!!»

خانم خانه با عصبانیت زیاد فریاد کشید:

«آهان!!! این رو هم حتماً همسرم گفته، آره؟؟؟»

ماریا پاسخ داد:

.

.

.

.

.

.


.

.
«نه خانم! راننده ی شخصی تون این طوری می گه!!!»

خانم خانه پاسخ داد:

 

 

 

 

 

«آهان، باشه، باشه. راستی چقدر دوست داری به حقوقت افزوده بشه؟؟؟»




جمعه 1 / 4 / 1390برچسب:, :: 8:35 AM ::  نويسنده : parnian

گفتم خدایا از همه دلگیرم                     گفت: حتی از من؟

گفتم خدایا دلم را ربودند                       گفت: پیش از من؟

گفتم خدایا چقدر دوری؟!                          گفت: تو یا من؟

گفتم خدایا تنهاترینم!                                گفت: پس من؟

گفتم خدایا کمک خواستم!                       گفت: از غیر من؟

گفتم خدایا دوستت دارم                         گفت: بیش از من؟

 



جمعه 1 / 4 / 1390برچسب:, :: 8:32 AM ::  نويسنده : parnian

صفحه قبل 1 صفحه بعد